از اینجا بشنوید

12 – کی بدبخت تره؟ بدبختی نمایی

کی بدبخت تره؟ بدبختی نمایی و قربانی طلبی، مسابقه رنج تو فرهنگ ایرانی؟

تو این اپیزود از پادکست دولایه، رفتیم سراغ یکی از عمیق‌ترین و در عین حال خنده‌دارترین واقعیت‌های فرهنگ ایرانی: بدبختی‌نمایی و قربانی‌طلبی. مدل فارسی
از مهمونی‌های خانوادگی گرفته تا اپ ایکس و استوری‌های اینستاگرامی با کپشن‌هایی مثل «لبخند زدم… اما هیچکس نفهمید دلم پر از درد بود»، همه جا پر شده از آدمایی که دارن تو مسابقه‌ی «کی بدبخت‌تره؟» قهرمانی می‌گیرن.

🔍 تو این اپیزود بررسی می‌کنیم:

  • چرا تو فرهنگ ما رنج کشیدن با اصالت و انسانیت گره خورده؟
  • روانشناسی قربانی‌طلبی (Victim Mentality) دقیقاً چیه؟
  • چرا چص ناله تو فضای مجازی می‌تونه تبدیل بشه به یه برند شخصی و راهی برای جذب توجه؟
  • تیپ‌های شخصیتی مثل «قهرمان مظلوم»، «مادر فداکار»، «روشنفکر افسرده»، «نسل سوخته» و البته «قربانی دیجیتال» چه ویژگی‌هایی دارن؟
  • تفاوت روایت رنج تو ایران و آمریکا: یکی با مرثیه و شعر، یکی با سرمایه‌ی اجتماعی و سیاست!

فحش های این اپیزود سانسور شده. با خیال راحت می تونی تو ماشین با ادمای غریبه گوش کنی!

تو این اپیزود از پادکست دولایه، رفتیم سراغ یکی از عمیق‌ترین و در عین حال خنده‌دارترین واقعیت‌های فرهنگ ایرانی: بدبختی‌نمایی و قربانی‌طلبی. مدل فارسی
از مهمونی‌های خانوادگی گرفته تا اپ ایکس و استوری‌های اینستاگرامی با کپشن‌هایی مثل «لبخند زدم… اما هیچکس نفهمید دلم پر از درد بود»، همه جا پر شده از آدمایی که دارن تو مسابقه‌ی «کی بدبخت‌تره؟» قهرمانی می‌گیرن.

🔍 تو این اپیزود بررسی می‌کنیم:

  • چرا تو فرهنگ ما رنج کشیدن با اصالت و انسانیت گره خورده؟
  • روانشناسی قربانی‌طلبی (Victim Mentality) دقیقاً چیه؟
  • چرا چص ناله تو فضای مجازی می‌تونه تبدیل بشه به یه برند شخصی و راهی برای جذب توجه؟
  • تیپ‌های شخصیتی مثل «قهرمان مظلوم»، «مادر فداکار»، «روشنفکر افسرده»، «نسل سوخته» و البته «قربانی دیجیتال» چه ویژگی‌هایی دارن؟
  • تفاوت روایت رنج تو ایران و آمریکا: یکی با مرثیه و شعر، یکی با سرمایه‌ی اجتماعی و سیاست!

فحش های این اپیزود سانسور شده. با خیال راحت می تونی تو ماشین با ادمای غریبه گوش کنی!

واسه دسترسی به متن کامل این اپیزود وارد وب سایت اختصاصی پادکست دولایه بشید:

#11 – کی بدبخت تره؟ مسابقه همیشگی رنج تو فرهنگ ایرانی

کی بدبخت‌تره؟» مسابقه‌ای بی‌پایان در سالن تاریک فرهنگ ما

به گا رفته ی واقعی تو نیستی. منم. بهم عکس یه عزیز مرده-تو نشون بدی بهت یه فیلم از هزار کشته ی فامیلم نشون می دم. بهم زخم نوک انگشت پاتو نشون بدی بهت تیکه پاره شدنم تو فلان تصادفمو نشون میدم. تو نمی تونی ببری. مهم نیست چی کار می کنی، من تهش بهت ثابت می کنم که از تو بدبخت تر م.

—–break—–

از تاکسی و صف نونوایی بگیر تا اپ ایکسو  مهمونیای خونوادگی، همیشه یه نفر هست که باید ثابت کنه از بقیه بدبخت‌تره. انگار یه مسابقه‌ ی نامرئی وجود داره که هرکی توش رنج بیشتری بکشه، آدم واقعی‌تریه.

اما چرا وقتی کسی صرفا می‌گه حالش بده، نفر بعدی باید با افتخار بگه: تو بدی؟ تو که چیزیت نیست. من حالم فوق تخمیه. تازه روانی ام هستم. همه عددای آزمایش خونم هم کیری پیریه. من دو ساله نون خشک می‌خورم و سقف بالا سرمم چکه می‌کنه!  تازه خواب دیدم بچه ای که هنوز ندارم وقتی به دنیا میاد روی سرش یه عدد سه رقمی ، آره 666 نوشته شده. و تو 18 سالگیش همه مال و اموالمو به گا میده و من از اینی که هستم بدبخت تر میشم.

می خوایم یه نگاهی به پدیده‌ای داشته باشیم که شاید بیشتر از هر چیزی، ما را از خود واقعی‌مان دور کرده:  پدیده ای به نام بدبختی‌نمایی.

——break——

رنج کشیدن تو فرهنگ ایرانی مقدسه . در کمال احترام به دوست داران ادبیات و فرهنگ ، باید بگم: حتی تو شاهنامه، قهرمان کسیه که بعد یه عمر دلاوری، گذاشتن درش و اون شخص بزرگ با زخم و خیانت و داغ از دنیا می‌ره. پهلوونایی که نه فقط به‌خاطر پاکی‌اشون ، بلکه چون بی‌گناه قربانی شدن ، اسطوره هستن. تو فرهنگ مذهبی هم که رنج، مسیر پاک شدن و تقدسه. اصلاً انگار بهشتو گذاشتن ته یک تونل پر از  زخم و گریه. تاییدیه نهایی هم چک کردن میزان پارگی کون توئه.

مرثیه خونی ، یکی از حرفه‌ای‌ترین فرم‌های دراماتیزه کردن بدبختی تو فرهنگ ماست. شما باید بتوانی طوری یه موضوع رو تعریف کنی که دیواره عروق قلبی حضار تنگ بشه و تصویرای ذهنی کص و شری برای این تلقینی های مادر مرده ایجاد کنی که دیگه نتونن تاب بیارن و با داستان یکی بشن.. این تسلط به مظلومیت، رفته‌رفته به زبان روزمره هم نفوذ کرده. امروز اگه یه جات درد نداشته باشی، انگار هنوز به «عمق انسان بودنت» نرسیدی. پس چاره‌ای نیست جز ساختن درد، یا بزرگ‌نمایی‌اش.

—–break—–

تو روان‌شناسی، قربانی‌طلبی یا “victim mentality” به یه حالتی گفته می‌شه که انسان خودشو  دائماً تو جایگاه مظلوم می‌بینه. این وضعیت تو فرهنگ ما نه‌تنها یه چیز زشت و تخمی نیس، بلکه بعضی وقتا یه نوع افتخاره. چون رنج کشیدن، مساویه با اصالت. کلمه ای موهومی که تو اپیزود 9 پادکست دولایه کامل بهش پرداختیم. نه خیلی کامل اما اونقدری که شاید بفهمیم اصالت چیا نیست!

اما دلایل احتمالی روانی این فاز غریب قربانی طلبی چیه؟

یکیش احساس کنترله: وقتی بگی همه چی علیه توئه، دیگه هیچ نیاز نیست گوهی بخوری وکاری بکنی. چون مقصر بیرونه. کونو بزار زمین و عاقبتو تماشا کن.

دومیش توجه و محبته  چص ناله یعنی توجه. افراد رنج‌دیده، توجه بیشتری می‌گیرن. یک جور استراتژی ناخودآگاه واسه گرفتن عشق. بزرگترین نیاز واقعی بشر.

سومیش تطهیر خودته: اگر قربانی باشی، پس پاکی. تقصیر نداری. هیچ گناهی متوجه تو نیست.

احتمالا این ذهنیته که باعث می‌شه انسان به جای حل مسئله، دنبال یه صحنه‌ واسه روایت بدبختی باشه. یه نمایشنامه‌ی بی‌پایان که خودشم نقش اول به گا رفته ترین رو توش داره.

اما بدبخت‌طلبا از لحاظ کاراکتر چه شکلی ان. به قول روان شناسا تیپ شخصیتشون چیه؟
چند مدل رو میشناسیم که احتمالا هر کدوممون یه جاهایی حداقل یکی از این تیپ ها رو بازی کردیم:

قهرمان مظلوم، روشنفکر افسرده، مادر فداکار، نسل سوخته، قربانی دیجیتال

– قهرمان مظلوم: معمولاً کارمند یا دانشجو یا بدنساز استروئیدی شاشوییه که همیشه «حقش خورده شده». همه اشتباه می‌کنن جز اون.
-روشنفکر افسرده: کسی که هیچ‌چیز ی واسه ش جذاب نیست. نه کتاب جدید، نه فیلم خوب، نه حتی سفر. چون دنیا خیلی پوچه. ادمی معمولا با بهداشت فیزیکی پایین، چهره ای که نور رو جذب می کنه اما نوری ساطع نمی کنه. مث یه سیاه چاله. یه فراستی کامل.

-مادر فداکار: که همیشه خودش رو فدای همه کرده و حالا منتظر تشکر جهانه. یه مادری که می‌گه «من به خاطر شما ، نپوشیدم، نخوردم ، جون کندم!» و فرزندی که با ترکیبی از شرم و عذاب وجدان بزرگ می‌شه. داستان‌هایی که مادرا  از دوران بی‌پولی تعریف می‌کنن، اغلب از جنس حماسه نیست؛ بیشتر یه نوع مدال رنجه که ب ه سینه می‌زنن.

این تیپ خیلی دو لبه ست و اکثر ما اون رو به حق می دونیم. چون مادر آفریننده ی ماست و بی برو برگرد برای ما مقدسه، اما بیشتر ضربات روحی رو از همین تیپ به عنوان یه فرزند خوردیم ولی همچنان نمی تونیم عن رو از گوشت کوبیده تشخیص بدیم و تخمش رو ندایم که چرخه رنج رو قطع کنیم پس همچنان توی تکذیب به سر می بریم.

– نسل سوخته: متولدین دهه ۶۰ و ۷۰ که نه فرصت داشتن، نه آینده. فقط گذشته‌ای پر از فشار و حال مبهم. با این که این تیپ شخصیتی خیلی جاها واقعا فشار بیشتری رو تحمل کرده اما تعریف اشتباهی از خوشبختی و آرامش توی ما وجود داره که باعث میشه تلاشگری بیشتر رو نشونه ی حماقت ببینیم.  پس این نقش راحت ترین راه واسه خلاص شدن از این تلاشه.

—–break—–

 و در آخر بولدترین بدبخت نمای امروز  و روز یعنی قربانی دیجیتال :

——fade in—–

یه میز کنار پنجره یه کافه، یه دختردر حال آماده شدن واسه ناله‌ست.
دستش یه ماگ لاته‌ی وانیلیه، با یه قلب لاته ارت خاص.
گوشی آیفون 16 پرومکسش رو باز می کنه
هندزفری‌ ایرپادش رو چک می کنه.
چشم‌هاش خیسه.

اما نه به این خاطر که توی 13 سالگی حامله ست و توی غار زندگی سختی داره. نه به این خاطر که محصول زمینشون رو که 6 ماه روش زحمت کشیده بودن رو سیل داغون کرد. چون دوست پسرش همین الان بهش تکست داد: از دستت خسته شدم، همه ش می نالی گوزو.

جلوی دوربین یه آه بلند می‌کشه، طوری که انگار سقف جهان ریخته رو دوشش.

و از این حالت یه سلفی می گیره.

کنار ماگش، یه کتاب از «آلن دوباتن» گذاشته. از صفحه‌ش بازش معلومه هنوز ابتدای فصل اوله.
روی عکسش می نویسه “خندیدم… اما هیچکس نفهمید که اون خنده‌ها پر از درد بود…” با هیچکس حرف نمی‌زنم دیگه… خستم…

و استوریش رو اپلود می کنه:

هم‌زمان جلوی شیشه ویترین کافه دو نفر از فقر واقعی حرف می‌زنن:

  • یکی به اون یک میگه “دخترم بهتره. دندوناشو نکشیدیم هنوز چون هیچی پول نداریم…”

ولی این چص همچنان خیره‌ست به زندگی توی گوشیش. که درونش شاید هیچ چاله‌ی واقعی نیست،

دوباره یه لبخند کمرنگ و یه زل زدن مصنوعی به دوربین.

حتی تو دلش می‌گه: کاش کسی درکم می‌کرد… کاش کسی می‌دید چقدر خاصم…

و بله…
تنها دو دقیقه بعد، 3400 تا ری‌اکت اومده رو استوریش.
دلش آروم شد. چص ناله نتیجه داد و خوراک روحش رو واسه 2 ساعت آینده به دست آورد.

——pause——

3400 تا بوزینه که بینشون افراد مثلا تحصیل کرده هم کم نیستن، به نوعی خودشون هم این ناله دیجیتال شده رو فرصتی واسه دیده شدن و اظهار خودشون می بینن. پس ری اکت میدن و ناخودآگاه هیزم تو اتیش این بدبخت نمایی همیشگی میریزن. و چص ناله رو مشتاق تر برای نمایش بدبختی بعدی. و این چرخه همچنان ادامه داره.

آدم‌هایی که توانایی ساختن جمله های ظاهراً عمیق اما کاملاً تو خالی رو دارند. یک جور “ژست شکست” که همدلی می‌طلبه اما خودشو پشت لایه‌ای از زیبایی‌شناسی پنهان می‌کنه.  جتی اگه این رنج واقعیه، انتشارش توی سوشال مدیا ، شده حربه ای واسه دست و پا کردن یه برند شخصی.

کاربری به نام «دل‌تنگِ خوابای مرده» تو ایکس می‌نویسه: «دلم یه زمستون می‌خواد که توش گم شم، مثل خودم که گم شدم تو خودم.» ممکنه واقعا از یه مساله ی روانی در حال رنج واقعی باشه، اما ده هزار لایک بعدی هیچ اتفاق مثبتی رقم نمی زنه که به رنج اون شخص خاتمه بده. حالا اون از گوه به سر بودن خودش لذت هم می بره و با سرعتی بیشتر به این کار، ادامه می ده.

——break——

تو تمام این اتفاقا کاملا تضادها رو حس می کنیم. بودن تو یه مسابقه خنده‌دار، اما تلخ.

از یک طرف دنبال همدردی هستیم، از طرف دیگر وقتی کسی بدبخت‌تر از ماست و توجه بیشتری می گیره، ناخودآگاه کونمون پاره میشه و  حسادت می‌کنیم.

ادعای قوی بودن داریم، اما تمام گفتگوهامون درمورد ناتوانیه.

رنج رو تمجید می‌کنیم ولی با اولین سختی، فرار می‌کنیم.

دوست داریم زندگی بهتری داشته باشیم، ولی بدبختی رو هویت خودمون کردیم.

بزرگترین و جالب ترین تضاد تو این موضوع یعنی قربانی طلبی، اینه که :

انتهای این چص ناله های در تاریکی ممکنه ته روشنی واسه ت داشته باشه. مثلا وقتی می فهمی توی سوشال مدیا می تونه  معروفیت، فالوور بیشتر و درامد زایی باشه. پس تو دیگه می شی مثل مواد فروشی که یه زندگی مرفه واسه خودش رقم زده. به چه قیمتی؟ مهم نیست. مهم اینه که زندگی مرفهی واسه خودش رقم زده.

توجیحی که میمون های آدم نما تو جامعه باب کردن به نام : هدف وسیله رو توجیه می کنه و بقیه آدم ها هم ترجیح دادن تو این قضیه مثل اجداد میمونشون باشن و فقط تقلید کنن. یعنی ریدن کامل به تکامل چند میلیون ساله ی آدم.

—–break—–

آمریکا قربانی‌طلبی در لباس عدالت‌خواهی

تو آمریکا هویت یه جور اهرمه که هم سیاسیه هم اجتماعی. گروه‌هایی که واقعاً تو تاریخ آمریکا قربانی تبعیض بودن (مثل سیاه‌پوستان و زنان حالا بعد از پشت سر گذاشتن بیشتر اون رنج ها، تو فضای رسانه‌ای گاهی به‌شکلی از مظلوم‌نمایی هم دست می زنن.
نکته‌ی مهم اینجاست: تو آمریکا، قربانی‌بودن گاهی سرمایه‌ی اجتماعی محسوب می‌شه. کسی که قربانیه، تریبون پیدا می‌کنه، توجه رسانه‌ای می‌گیره، حتی گاهی حمایت مالی و سیاسی. اما مرز بین «بیان رنج واقعی» و «نمایش خود به عنوان ابزار» دیگه عنش توی این جا دروامده و در حال فرسوده‌شدنه.

تو آلمان (خصوصاً بعد از جنگ جهانی)، فرهنگ عمومی به‌شدت متکیه به  خودمسئول‌بینی. کسی که دائماً شکایت می‌کنه، به‌جای همدلی، ممکنه متهم به بی‌کفایتی بشه. حتی ژاپنی‌ها هم مشابه همین مسیر رو رفتن: رنج باید تو سکوت تحمل بشه. نمایش زیاد درد، بی‌کلاسی محسوب می‌شه. چیپه. تصور کنید که ناله چیپ باشه. به عنوان یه ایرانی حتی تصورش هم سخته. توی این دوتا کشور یعنی آلمان و ژاپن این خودش ممکنه منجر به پنهان‌کاری روانی و سرکوب احساسات بشه (مثل افسردگی خاموش تو ژاپن)، ولی شکلش با ما فرق داره.

شاید فقط کلمه تعادله که باز هم کمبودش تو همه جا دیده میشه. حتی جاهای پیشرفته ای که از اون ور بوم افتاده ن.

و اما تو ایران  جایی که بدبختی  شناسنامه توئه، یه فرمول طلایی جامعی عنی وجود داره: فقر + فرهنگ رنج = انفجار بدبخت‌نمایی

با این که پیشتر هم گفتم اما تو مقام مقایسه با این کشورا  تو ایران، تفاوت اصلی اینه که رنج نه‌تنها پذیرفته‌شده، بلکه به‌شدت ارزش‌گذاری می‌شه. مظلومیت، با «معنویت» گره خورده. یعنی کسی که بیشتر سختی کشیده، به خدا نزدیک‌تره، اصیل‌تره، عمیق‌تره. این باعث می‌شه کون پاره، تبدیل به افتخار بشه. آدم‌ها از روی ناخودآگاه و همینطور وضع خراب اقتصادی، درد رو بزرگ‌تر می‌کنن چون حس می‌کنن اینطوری آدم حساب‌تری‌ان.

—–break—–

بعضی وقتا ما یه جوری خودمونو بدبخت نشون می‌دیم که اگه خدا از بالا نگامون کنه، فکر می‌کنه اشتباهی ما رو انداخته ایران، باید می‌ذاشت وسط سومالی!
ولی در واقع داریم با بدبخت‌نمایی استراتژیک، از خودمون دفاع می‌کنیم.

میشه گفت ریشه کلمه چص ناله تو فرهنگ ما از همین بدبخت نمایی لاکچری نشأت گرفت.

این یه مدل بدبخت‌نمایی توی ایرانه که نه از سر زخم‌های درونی یا هویت‌طلبی یا قربانی‌گری روانی‌ـه، بلکه بیشتر یه تاکتیک فرهنگی واسه مخفی کردن شرایط واقعی، حفظ امنیت و در امان موندن از یه سری باورا مثل چشم زخمه.

یعنی چی؟ یعنی طرف نشسته توی دفتر ش تو منطقه 1 روی مبل وارداتی ایتالیاییش، مادامی که یکی از 3 تا گوشی قاب طلاشو چک می کنه می‌گه:
زندگی ما آریه ست. داداش ما که هیچی نداریم، به نون شب محتاجیم، اینا هم همه قرضیه. چی بگم خدا بزرگه دیگه.

اما ما چرا این‌جوری شدیم؟

چند تا دلیل داره که یکیش همونطور که گفتم  باور ریشه‌دار به چشم زخمه.

از بچگی تو گوشمون خوندن:
خوشی‌تو نگو، چشت می‌کنن.
نگو پول داری، حسودا برات چاه می‌کنن.
واسه  همین ناخودآگاه یاد گرفتیم هرچی داریم رو یه‌جوری قایم کنیم پشت ناله، پشت بدبختی، و پشت آه.

توی یه جامعه‌ای که عدالت توزیعی ضعیفه و فقر داره کونا رو با دشنه یکی پس از دیگری جر میده و میره جلو، هرکی یه ذره بالا بره حواس، حسادت و بعضا پیگیری دیگرانو به دنبال داره. دیگران می خوان بدونن که مشکلشون کجاست که اون از لحاظ ثروت از اونا جلو زده و این جا حالتی به نام حسادت زدگی اتفاق می افته. حالا این بالاتر بودنه، ناشی از خارکصه بودن طرف تو برداشتن سهم بیشتر، مال بادآوره، ارث پدر، نا کجا آباد و یهوی و یا تلاش مکرر و و بی وقفه ش توی موفقیت کسب و کارشه دیگه خیلی مهم نیست.

وقتی “بدبخت بودن” تبدیل میشه به افتخار یا محافظت، دیگه:

  • ثروت‌اندوزی سالم هم ننگ تلقی میشه.
  • آدم باسواد و باسرمایه، باید وانمود کنه چیزی نداره تا پذیرفته بشه.

——break——

تو جامعه‌ای که امنیت روانی معنی نداره، دارایی تو می‌تونه مث سیخ بره تو باسن خودت. مثلاً ممکنه مأمور مالیاتی، طلبکار یا حتی فامیلِ دهن‌باز بیاد سراغت. پس چی کار می‌کنی؟ خودتو می‌زنی به بدبختی!

تو این مدل بدبختی نمایی لاکچری جمله های آشنایی به گوش می رسه:
آقا ما روزی یه قلم بفروشیم هنر کردیم، به خدا اجاره مغازه رو زورکی می‌دیم.
ولی هر دو هفته یه بار  سر از دوبی در میاره ، و هر 3 تا بچه‌ش توی کانادا مشغول کص کلک بازی ان.
و اعتقاد به این جمله که : مردم فقط منتظرن تو یه لبخند بزنی، تا دندونات بریزن پایین.

.

.

اما یه تضاد عجیبی این جا برای این مدل از آدم ها و این مدل اعتقاد به وجود میاد

وقتی زیاد وانمود به نداری کنی ، آروم آروم خودتم باورت میشه. حتی وقتی داری تو کامیابی مطلق زندگی می‌کنی:. ولی چون از صبح تا شب گفتی “هیچی ندارم”، دیگه از داشته‌هاتم لذت نمی‌بری!
و تازه وقتی واقعاً یه روز به هر دلیلی بی‌پول بشی، دیگه حتی مهارتی برای کنار اومدن باهاش هم نداری چون همیشه فقط اداشو درآورده بودی.

میشه گفت این زرنگی توی بدبختی لاکچری تو کوتاه ‌مدت ممکنه واسه خود اون شخص جواب بده، ولی تو بلندمدت باعث میشه همه تو یه جامعه خاکستری، دروغگو، و بی‌اُمید زندگی کنن.

«قربانی‌طلبی» یک پدیده‌ی انسانی و جهانیه، اما شکل و شدتش کاملاً وابسته به بافت فرهنگی، اقتصادی و اعتقادی هر جامعه است. در کشورهایی مثل ایران، که هم اقتصاد متزلزل دارند و هم فرهنگ مذهبی تاریخی، این پدیده عمیق‌تر، ریشه‌دارتر و حتی سیستماتیک‌تره.

تو همچین جوامعی، رنج کشیدن فقط یک تجربه نیست؛ یک هویته. و مادامی که این هویت مقدس تلقی بشه، راه برای تغییر واقعی خیلی سخت میشه.

نمی‌شه گفت هر کجا که فقیرتره، بیشتر بدبخت‌نما داره.
ولی می‌شه گفت تو جامعه‌ای که فقر زیاده و از اون طرف ، هم زمان فرهنگ رنج‌پرور حاکمه، بدبختی‌نمایی تبدیل به رفتار مسلط می‌شه—نه به‌خاطر بدی مردم، بلکه چون راه دیگه‌ای واسه ی دیده‌شدن، عزت داشتن، یا حتی زنده‌موندن وجود نداره.

—–break—–

از همون اول تاریخ، انسان درد کشیده.
ولی یه زمانی درد کشیدن واسه زنده موندن بود، واسه معنا پیدا کردن، واسه ساختن.
اما رنج الان می تونه یه وسیله باشه. وسیله ای واسه بدبخت بازی بدون این که واقعا بدبخت باشی.
یعنی قبلا زنگ خطر زیستی بود ولی الان زنگ دروغ.

اوایل بشر درد می‌کشید چون می‌خواست زنده بمونه. رنجی که مستقیم تحمل می کرد برای بهتر شدن.
سوختن، گرسنگی، دل‌تنگی، تنهایی… همه‌ش سیگنال بودن که:

بجنب ، یه چیزی خرابه.

اما بدبخت‌نمایی امروز چی؟
انسانی که امروز سالم و سرحاله، ولی می‌گه: “هیچی ندارم، وای فلانم شد…”
نه بخاطر زنده موندن، نه بخاطر هشدار درونی — بلکه واسه توجه. واسه مظلوم‌نمایی.
یعنی زنگ دروغی که خودت هی می‌زنی تا یه نفر بیاد بگه: وای الهی بمیرم برات!

بدبخت‌نمایی، رنج بدون شرافت و بدون خطره. مثل خالکوبی جعلیه: درد نداره ولی ژست داره.

یه مشت آدم که وانمود می‌کنن رنج می‌کشن تا دیده بشن، نه اینکه رشد کنن.

یعنی دردت حتی معنوی هم نیست، ولی داری باهاش پز می‌دی.

—–break—–

شاید ما معتادیم. معتادی که باید ترک کنه. چیو ترکنه:

– روایت بدون رقابتو:  شاید اگه مشکلی داری، خوبه که تعریفش کنی. اما از تو کونش سکنجه بین نگیری. و حتی بدونی کجا و پیش کی و لازم نیست مسابقه بدبختی راه بندازی.

-شاید بهتره  گفت‌وگوهای اصیل داشته باشیم: به جای ژست‌های شاعرانهٔ توخالی، سعی کن حرف‌های واقعی بزنیم.
-شاید  مسئولیت‌پذیری خیلی بهتر از  گریه کردنه:  به جای اینکه بگی”همه دنیا علیه منه”، بپرسی “من چی‌کار می‌تونم بکنم و موضوع اصلی این جاست. اندازه ی کاری که تو می خوای بکنی اصلا مهم نیست. مهم نیست که نتیجه ش حتی یه بوته کاهوی رسمی باشه. مهم اینه که به عنوان یه انسان قدمی برداشتی و نیازی به مقایسه ی نتیجه ت نداری.”

——-break——-

اکثر ما عضویت یا به قول خارجیا ممبرشیپ بزرگترین باشگاه کشور رو داریم. باشگاه رنج ملی:

باشگاهی که یه مسابقه ی همیشگی توش جریان داره. “کی بدبخت‌تره؟” مسابقه‌ای که هیچ‌کس توش برنده نمی‌شه. رنج یه بخشی از زندگیه. و اکثرا به خاطر عدم آگاهی از حقیقت زندگی، حتی دلیلش رو هم نمی دونیم. و کسی که بدون رنج زندگی می کنه، کسه که فهمیده، کسیه که صرفا زندگی رو اونجوری که هست می بینه. یه روز خوبی ، یه روز مگسی. یه روز خوشحال و امن، یه روز هم سیل می زنه ننه ی خودت و همه کس و کارتو با هم میگاد، میشوره ومی بره. این زندگیه. کسی بیمه ش نکرده.  و اما تبدیل این اتفاقا به هویت، فقط تو را از خود واقعی‌ات دور می‌کنه. انگار که هیچ کدوم از اینا نباید پیش بیاد. شاید وقتش رسیده افتادن دنبال کسب جام طلای این رقابتو بزاریم کنار و عضویتمون تو این باشگاه بیخود رو واسه همیشه لغو کنیم.بریم دنبال یک بازی جدید؛ بازی ساختن، نه سوختن. بازی ظریف و زیبای پذیرش.