یه ببر. صبح که از خواب بیدار میشه، می دونه صرفا یه ببره. اون احتمالا هیچ وقت از خودش نمی پرسه: چطوری امروز یه ببر مشتی و خاص باشم؟
و اما یه انسان. از چیزی که هست بیزاره. انگار زیر پوستش همش یه چیزی در حال خزیدنه. یه کرم تو ماتحتش مدام میگه. نه اینجوری نمیشه. من باید یه چیز دیگه باشم. یه چیز خاص. اخه این چیه که من هستم؟
و تمام بدبختی ها از حس خاص بودن شروع شد.
—–Intro—–
حسی که تو توش مرکز این دنیایی، نقش اول تمام اتفاقا و بزرگترین طلبکار حقت از کره ی زمین.
و هر بار که …یر میشی، و اسه یه لحظه، فقط یه لحظه، از خودت میپرسی:پس چرا اینجوری شد؟ نکنه من هیچ ..هی نیستم؟
و دقیقا چند ثانیه بعد، دوباره به پیشنهاد مغزت، تو خاص ترین فردی هستی که می شناسی.
تلاش واسه خاص بودن گویا یه مریضی اپیدمیکه. یه جور مریضی که فقط وقتی عود می کنه که تو ارزش ذاتی و یکی بودن همه موجودات رو نفهمیدی. می خوای جدا باشی. می خوای یه چیزی رو ثابت کنی. که تو فرق داری.
حس خاص بودن، حسیه که بیشتر ذهن ر و اذیت کرده تا اینکه باعث جلو رفتنش بشه.
.
کیه که ته دلش فکر نکنه یه فرق خاصی با بقیه داره؟
همهمون یه گوشه ذهنمون میگیم:
من متفاوتم، من استثنای این جامعهام، من یه چیز دیگهام
مهم نیست که این حس خاص بودن تو جهت مثبت باشه یا منفی.
—–BREAK—–
اما خاص بودن از کجا اومد؟
باید قبول کنیم که این حس، یه جایی به خاطر برداشت اشتباهمون از زندگی به وجود اومد، توی ژنمون موند و الان واقعا فکر می کنیم جزوی از ماست. این که انسان ذاتاً نمیتونه باور کنه معمولیه. چون اگه قبول کنه فقط یه آدم تو این سیارهی هفت میلیاردیه، زندگی یهکم زیادی بیمعنی میشه.
شاید واسه همین ذهنمون سریع یه چرتوپرت قشنگ میسازه:
تو فرق داری، تو یه استعداد ناشناختهای، فقط بقیه نفهمیدن.
تو کمک به این حس نهفته توی ژنمون، آموزشای پرت و پلای مهدکودک، مدرسه، اینترنت مکمل کاره. و خلاصه هر جا بری، یکی هست که میگه:
تو یه دونهای!
ولی تهش میبینی همه دارن اینو میشنون. خب وقتی همه خاص باشن، خاص بودن هم واسه مغز مریض آدم دیگه عادیه!
—–BREAK—–
افکت خودشیفتگی
میشه اسمشو گذاشت: اختلال دوست دختر سایکوپت
اختلالی که توش مث یه سایکوپت، فقط توی یه اینه خودت رو می بینی و نه هیچ کس دیگه ای رو، امابرعکس یه روان پریش، به جای حس کنترل و پاره کردن فیزیکی …ون بقیه، صرفا عاشق تمجید و تاییدی و فقط می خوای که …ون روان دیگران رو پاره کنی.
درمورد اختلالی صحبت می کنیم به نام خودشیفتگی یا NPD
آدمایی با این اختلال، بهطور وسواسگونهای فکر میکنن خاص، منحصربهفرد و بالاتر از بقیهان. رک بگم، این حس رو دارن که دیگران پشکل چسبیده به ته کفششون هم نیستن. اما معجزه این تضاد واسه این …وزوهای متوهم اینجاست :
اونا به طرز عجیبی دنبال تأیید و تحسین دائم بقیه هستن، و البته با میزان تحمل نقد صفر. یعنی مادامی که از دیگران برترن و بقیه به کتفشونن، اما به تایید همون دیگران واسه تعرف هویتشون احتیاج شدید دارن.
خودشیفته ها علائم کلاسیکی تو حس خاص بودن دارن:
احساس برتری افراطی دارن.
خیالپردازی در باره موفقیت و قدرت بینهایتشون دارن
نیاز همیشگی به دیده شدن دارن.
و فوق العاده بیتفاوت نسبت به احساسات بقیه هستن. شاید حتی تو تظاهر به اهمیت دادن به بقیه هم بازیگرای خوبی نباشن.
باور کردنی نیست اما این اختلال می تونه خیلی خوب آدامی دیگه رو فریب بده.
اخیرا خانومی به نام الیزابت هولمز، خانوم CEO معروفی مدعی شد یه دستگاه آزمایش خون دقیق ساخته که عملاً کار نمیکرد، اما با همین توهم خاص بودن، تونست سالها با دروغ و ژست «من خاصترین کارآفرین زن دنیام» پیش بره. میلیونر بشه. و بعد بیلیونر بشه. و همینطور پیش بره و بره تا این که دستش رو شد، کل پروژه ترکید، دستگیر شد و در آخر به …ا رفت.
در حقیقت هر کس که منم منم می کنه و از خاص بودن …وهی که فکر می کنه هست گوش شما رو به خون ریزی میندازه، صرفا یه خود شیفته نیست. این تضاد زیبا، یعنی حس خاص بودن توهمی و ضایع شدن بعدش، چه تایپ های شخصیتی دیگه ای رو زیر پرچمش داره؟
این شما و این هم توهمی به نام بزرگمنشی
فکر میکنی فراتر از بقیهای،اگر بقیه دلی به وسعت دریا دارن دل تو یه خوشه کهکشانی رو تو خودش جا داده. تو شخصی هستی که یه میشن یا مأموریت خاص داره. اختلالی که نتیجه رنج بردن از مشکل دوقطبی شدید، شیزوفرنی یا صرفاً یه فاز ذهنی تلقینیه که …ص مغزی فوق العاده شدید به همراه داشته.
علائمش چیاست
فکر میکنی پیام جدیدی برای همه انسان های گاگول و نفهم داری که از دید تو تقریبا 99 درصد دنیا رو تشکیل میدن، نجات دهنده جهانی و همینطور بزرگترین نابغه 7 قرن اخیر.
بیربط به واقعیات بیرونی، خودتو تو سطح فوقانسانی میبینی. حتی اگر روت میشد شورتتو روی شلوارت می پوشیدی تا به دیگران نشون بدی از این سیاره نیستی.
و اما خطرناکترین علامتت به عنوان یه متوهم بزرگ منش، وقتیه که بقیه رو به خاطر نفهمیشون تهدید میکنی. از دید تو انسان ها غلط کردن که نفهم هستن. یعنی از نظر یه متوهم بزرگ منشی شما بیجا کردی اینی که هستی باشی. و باید چیزی بشی که برات معنی نداره، احتمالا برای سلامتیت هم خطرناکه و حتی اصلا بهش نیاز هم نداری.
از آفریدگار این جهان همینجا می خوام که از تولید و ارسال این تایپ به کره زمین اکیدا خودداری کنه. یا حداقل دانش تشخیصشون در رحم رو زودتر به ما انسان ها بده. بقیه کار رو بسپاره به خودمون.
—-break—–
یکی از …وه به سرهایی که اسیر این توهم بودن شخصی بود به نام جیم جونز (رهبر فرقه خودکشی جمعی جونزتاون)
توهم خاص بودن جیم جونز به جایی رسید که هزار نفر رو قانع کرد سم بخورن چون میگفت فقط اونا «برگزیده»ن. و اون هزار نفر رو با خودش به سرزمین بیشعورا برد.
و میرسیم به اختلالی به اسم شخصیت نمایشی
شباهت های زیادی به خودشیفتگی داره اما با یه تفاوت بزرگ . حس کمبود دیده نشدن و خلا عاطفی. نیاز شدید به توجه، تو مرکز بودن، و جلب نظر. این آدمها خاص بودن رو با «نمایش دائمی» قاطی میکنن.
علائمشون چیه؟
نمایشهای احساسی شدید
اغواگری، عنتر بازی و پوشیدن بی دلیل لباسای عجیب
رفتار نمایشی و اغراق تو موفقیتهای شخصی
شاید اگه بخوایم یه مثال اشنا از این تایپ شخصیتی بزنیم یه ایل از بلاگرای سوشال مدیا مثل اینستاگرام و تیکتاک رو تو دل خودش جا بده.
اشخصی که تمام زندگیشون پرفورمنسه. چه با جذابیت، چه با مظلوم نمایی.
گاهی یه نفر هم خودشیفتهست هم شخصیت نمایشی داره. و این یه کوکتل مضره. این ها معمولاً هم خطرناکترن، هم اعصاب خردکنتر؛ چون هم فکر میکنن متفاوت و برترن، هم با نمایششون می تونن گول زننده تر و همینطور جذاب به نظر بیان. و حالا ملت رو میبرن دنبال خودشون به ته هر بدبختی که دلشون می خواد.
—–break—–
یه تایپ شخصیتی خیلی جالب دیگه هم داریم که کمی شبیه به توهم بزرگ منشیه اما با یه فرق کوچیک.
اختلالی به نام سندرم منجی یا Messiah Complex
این جا چه اتفاقی تو مغز پوک شده طرف می افته؟
شخص فکر میکنه وظیفه داره دنیا رو نجات بده، صرفنظر از اینکه اصلا کسی کمکی خواسته ازش یا نه. و نتیجتاٌ بعضیا این فاز رو با «من خیلی خاصم» قاطی میکنن. اما برعکس متوهم بزرگ منش، کسی که دچار این سندروم میشه، خودش جلوتر از بقیه میره تو دل خطر و واسه اثبات این که من درست می گم حتی خودش رو به …ای سگ هم میده.
یکی از بزرگترین نشونه های تشخیص این تایپ ، کنترل زندگی بقیه تحت عنوان کمک و همزمان نادیده گرفتن خواست و حریم شخصی دیگرانه.
خیلی از فعالای اجتماعیکله خر یا رهبرای فرقههای از ….ون درومده اسیر این انگل مغزی هستن
خودشون رو قربانی میکنن، فکر میکنن خاصترین نجات دهنده بشرن، بقیه رو مجبور میکنن دنبالشون بیان، حتی اگه مسیر اشتباهه.
به طورخلاصه میشه گفت حس خاص بودن وقتی افراطی میشه، ردپای اختلالات جدی مثل خودشیفتگی، توهم برتری، یا تیپهای نمایشی رو توش می بینیم. موقعیتی که آدم، دروغ خودشو هم باورمیکنه که شخص متمایزیه، ولی تهش، برنده این دوگانگی، تضاد غول پیکر توهم خاص بودنه.
——-break——-
بریم به سیاره ایران
ما تو ایران یه ورژن خیلی خاص از این داستان داریم . جالبه حتی تو خاص دیدن خودمون هم فکر می کنیم خاصیم.
ما یا تهِ تهِ خودبزرگبینیم، یا تهِ تهِ خودکمبین. خلاصه حد وسط نداریم!
یعنی چی؟بریم چند تا از باورای خیلی آشنا و رایج تو فرهنگمون رو بیاریم زیر دستگاه تضادبین:
- بابا ما ایرانیا باهوشترین ملت دنیا هستیم.
هیچکس اندازه ما فرهنگ نداره.
جمله ی معروف جاده چالوس خوشگل ترین جاده ی دنیاست. - ما تمدنمون خیلی از بقیه کره زمین قدیمی تره. هیشکی قد ما ادم نیست. آمریکا و اروپا اینا تا همین سه شنبه هفته ی پیش اصلا وجود خارجی نداشتن. در حد نیستن.
مادامی که وقتی به دوستت میگی فلان روز تایم داری بریم کافه برمی گرده میگه من یه مهمون خارجی هم دارم یه جای خوب بریم. با دوست جدیدم آشنا شو. مابوتو، اهل جیبوتی. مابوتویی که حتی خودشم از این در عجبه که این یارو چرا انقدر از داشتن دوستی مثل من شگفت زده ست؟
—-fade—-
و تو حالت برعکسش، چه جمله هایی می شنویم؟
ایرانیها هیچی بلد نیستن، هممون عقبافتادهایم، تو غرب همهچی سرجاشه . اونا خیلی بهتر از ما هستن.
مادامی که خودش حتی یک بار هم تلاش نکرده یه مهارت اجتماعی واقعی رو یاد بگیره و واسه محیطش فرد مفیدتری باشه. عضو مناسبی از این گروه باشه.
ما دائم بین دو تا دیوار میچرخیم
توهم خاص بودن و حس بیارزشی مطلق
نتیجه؟ یه ملت خسته که یا دارن ادای خاصها رو درمیارن، یا خودشون رو له میکنن.
—–BREAK——
تو ژاپن، اگه زیادی خاص بازی دربیاری، سریع طوری چکش کاریت میکنن تا صاف شی.
اونایه ضربالمثل معروف دارن که میگه: میخ بیرون زده رو میکوبن.
اونجا خاص بودن یعنی تو جمع حل شی، مثل بقیه کارت رو درست انجام بدی.
و اما کرهایها یه تضاد بامزه توی خاص بودن ظاهری شون دارن؛ همه میخوان متفاوت باشن، ولی تهش همشون یه مدل شبیه هم میشن.
یه ذره بینی رو کوچیک کن، پلکا رو از اون زیر بکش بیرون، یه فک زاویهدار هم چاشنی کار کن، موهاتو هم فرق وا کن… و بعد میبینی همه این کارو کردن.
خاص بودن اینجا یعنی شبیهترین فرد به یه استاندارد ساخت کره.
صد البته که تو این استاندارد، شما خیلی تمیز تری. مرتب تری و همینطور یه عضو از یه بدنه ی هم شکل خودت.
——-break——
بریم به سرزمینی که تخم توهم خاص بودن به سبک امروز، تولید اینجاست. کارخانه تولید خاص بودن. آمریکای خاص:
آمریکا استاد القای اینه که:
تو خاصی، فقط باید خودت رو کشف کنی!
تولید کننده سالانه میلیون ها نفر از آدمایی که فکر میکنن دنیا بدهکارشونه چون “من یونیکم!”
ولی وقتی میفهمن میلیاردها آدم دیگه هم همین فکر رو دارن، یا میرن تو افسردگی عمیق، یا میشن قربانی رقابت بیرحمانه برای دیده شدن.
آمریکا جایی بود که اولین کتاب تو هر …وهی دلت بخواد می تونی بشی بود.
وقتی این تفکر توی 40 سال اخیر توی آمریکا آروم آروم باب شد که تو حتی اگه سندروم داون هم داشته باشی می تونی رویای آمریکایی رو به دست بیاری، بله حتی می تونی رییس جمهور آمریکا بشی، اونوقت طیف مشتریای تو خیلی وسیع میشن. اونقدر وسیع که همه می خوان همه چی باشن. و این یه اشتباه بنیادی فوق العاده خطرناک واسه جامعه و البته بهترین روش پول پارو کردن واسه کیسه دوزای خرسوار.
آمریکا، خاص بودن مدرن رو انتخاب کرد، اون رو مارکت کرد، به هزار مدل مختلف پرزنتش کرد، توی ذهن اکثر دنیا خودش رو هم یه محصول خاص جلوه داد و از توهمی که ایجاد کرد تریلیون ها دلار کاسب شد. هر چی نباشه وقتی مادامی که هم بزرگترین قدرت دنیایی و همزمان بزرگترین بدهکار بانکی جهان، یعنی کارتو خوب بلدی.
——break——
یه نظریه وجود داره که با معنویت، توهم خاص بودن رو ثابت می کنه .
معنویت یعنی یکی شدن نه برجسته شدن
معنویت در موردِ خاص شدن نیست. در مورد یکی شدن با همهچیزه… قلمبه به نظر میاد؟ یا شبیه یه بلغور …ص و شر ؟ ممکنه .اما…… طبق این نظریه اگه تنها شادی تو اینه که شخص دیگه ای اونچه که تو داری رو نداره … این حالت یه جور انحرافه، نه خاص بودن.
به ما گفته شده تو واسه بهتر بودن باید از دیگران جدا باشی. دیگران صرفا یه گله ان. اما تو فرق داری. راهتو جدا کن. اصلا نپرس که دبگران با هم به کدوم سمت دارن میرن. صرفا محض خاص موندن جدا شو.
اما معنویت، حذف دیوارهای ذهنیه که تو رو از بقیه جدا میکنه. نه اینکه بهدنبال حس برتری باشی.
وقتی میل به خاص بودن نیست، آنوقت یگانگی اتفاق می افته. تو حتی غریبه ها رو از خودت می بینی. نه این که خودت رو بدون اعتماد و بهویی وقف دیگران کنی اما این حس انزوای بی دلیل رو تو وجودت تقویت نمی کنی. این حس که چون من خیلی نازم، خیلی متفاوتم، پس بهترم
گویا وقتی میل به خاص بودن از بین میره اون جاست که تو واقعا خاص میشی. چون دست از اصرار به داشتن چیزی می کشی که اصلا وجود نداشته و فقط یه اطلاعات غلط اکتسابی یا حتی ژنتیکی بوده.
خاص بودن واقعی با نیاز به برتر بودن فرق داره. اونوقته که تو واقعاً کسی میشی که خاصه، نه فقط تو نگاه بقیه.
طبق این نظریه وقتی تلاش کنی خاص باشی، در واقع سعی داری وجود دیگران رو نادیده بگیری. ولی اگه عادی باشی و ارزش همه رو ببینی، تازه خاص میشی
چیزهایی که خیلیها تو مسیر معنوی یا حتی زندگی روزمره غلط برداشت میکنن.
—-fade—-
از نظر این دیدگاه معنوی:
- رقابت فقط یه تاول ذهنیه
ذهن تو همش تو مقایسه س، دنبال برتری میگرده. این باعث تنش و اضطرابه. - اگه زندگیات حول محور این باشه که «اون نداره؛ من دارم»، معنویتت به …وه کشیده میشه و میره تو باقالیا. دچار انحراف میشه، مسیری مثل “جلب توجه” تو لباس ادم مشتی.
- معنویت یعنی درک اینکه هر موجودی یگانگیش رو داره، و هیچ کسی چاره ی کارش “فقط غریبه بودن با بقیه” نیست .
- وقتی فقط تمرکزت روی رشد شخصی باشه، نه کردنش تو چش و چال دیگران، اون موقع “خاص بودن واقعی” خودش بروز میکنه
نظریه معنوی یکی شدن به جای برجستگی میگه
میشه این حس توهم خاص بودن رو یه اعتیاد دونست. یه اعتیاد که میشه ترکش کرد. چطوری؟
- این یه واقعیته که هر کسی ویژگی خاص خودش رو داره. کافیه بهش توجه کنیم. به این که هر موجودی اگر به خودش دقت کنه متمایزه.
بهتره کص و شرایی که توی ذهنمون میاد و پیشنهادای مضخرفشو دایورت کنیم. از خودمون بپرسیم ته این التماس واسه حس دیده شدن چیه که انقدر به خاطرش هر روز داریم اذیت میشیم.
- از خودمون بپرسیم کی مدام داره ازمون می خواد که ویترین بیرونمون رو فقط بزک کنیم مادامی که زیرش ممکنه یه کوه پهن مخفی باشه. این حرکت حکم جارو کردن آشغالا زیر فرشو داره. یا پوشیدن لباس نو مادامی که 12 روزه حموم نرفتی.
——-break——
اما فارغ از هر نظریه ای، چطور می تونیم از این بازی دربیایم؟
شاید بهتره مرز بین خاص واقعی و توهم رو پیدا کنیم
اگه واقعاً یه مهارت داریم، خاصیم. با نسخه خودمون قبل از داشتن این مهارت فرق داریم. شاید بهتره با خودت رقابت کنیم، نه با بقیه. اگه فقط فکر میکنیم خاصیم چون یه جمله انگیزشی شنیدیم، بهتره بدونیم یه مسکل مغزی این وسط وجود داره!
شاید بهتره فانتزی کمتر مصرف کنیم. واقعبین باشیم.
درسته، قشنگه بگی «من فرق دارم»، ولی اگه تو هم داری چروک های روی صورتت رو آروم اروم می بینی. یه روز اشک هاتو پاک می کنی ، یه روز از شدت خنده می افتی روی زمین. یه روز تو صف یه اداره مثل خیلیای دیگه داری غر میزنی، بدون داری مثل بقیه زندگی میکنی. مشکلی نیست، بپذیرش.
conclusion
بد نیست یه ذره خودمونو دست بندازیم
طنز تاریک زندگی رو قبول کنیم.بخوایم نخوای …یری پیری و بدون توجه به برنامه های خودخواهانه ما داره میره جلو. اگه توهم خاص بودن داری،همین که می فهمیش کافیه، بخند، بدون همهمون همینیم. اینجوری خاص بودن یهکم واقعیتر میشه.شاید همین که همه فکر می کنیم خاصیم، پس هیچکس اونقدرا هم خاص نیست!
این که حس کنیم خاصیم، یه جور مسکنه واسه درد زندگی. یه تسلا بخشیه به چیزی که هیچ وقت کامل ازش سر در نمیاریم.
ولی اگه زیادی بری تو توهمش، دنیا آماده ست که جفت پا بره تو دهنت.
پس خاص باش، ولی واقعی. با مهارت، تلاش، شکست، و کمی خنده.
ضایع شدن رو بغل کن، شعارهای الکی رو بنداز دور، و یادت نره:
تو فرق داری… وافعا فرق داری. اما نه اونقدر که فکر میکنی!