من دیگه احمق نیستم.الان دیگه می دونم اکثر رییس جمهورا رپتایلن و شبا خزنده میشن. میدونم که سیاره ای که روش زندگی می کنم تخته نه گرد. درسته همه دوروبرم دارن خشک میشن اما من مطمئنم که گرم شدن زمین ک… و شری بیش نیست و فقط واسه کنترله. از تکنولوژی 5جی هم بیزارم. احتمالا تا الان 30 درصد مغزمو باهاش شستن. حالا دیگه می دونم که این سازنده ی خونه روبرویی که داره 2 طبقه هم خلاف میسازه صرفا یه بی شرف رند بی ریشه نیست. اون جزو یه پروژه مخفی دولتیه واسه رفتن رو اعصاب من.
———break———
یه روز صبح بیدار میشی، گوشیتو چک میکنی، یوتیوب یه نوتیفیکیشن ویدیو واست فرستاده با این عنوان:
واقعیتی که نمیخوان بدونی!
یه مستند ترکیبی از صدای خشدار، فونتهای قرمز، تصاویر آرشیوی، و موزیک معروف اینترستلار .
میگه زمین صافه، واکسنها ابزار کنترل جمعیتن، و ما عنتر منتر یه فرقه ی دودول کوچیکیم ک دارن دنیا رو اداره میکنن.
و تو، بعد از ۶ دقیقه و ۴۲ ثانیه، احساس میکنی به روشنبینی رسیدی!
حقیقتو فهمیدی! دیگه تو گول نمیخوری، تو فرق داری وبا خودت میگی:
فکر نکنم دیگه مثل سابق بشم. از وقتی این با این یوتیوبره آشنا شدم تازه فهمیدم خیلی از ما آدما تو محاصره ی نیروهای شیطانی و تاریک هستیم و هر کی که مثل ما فکر می کنه اتوماتیک جزو لشکر نور و روشناییه. پسر ، حرفای این یوتیوبره شبیه یه سری از فیلماییه که جدیدا دیدم. چه تصادف جالبی. همه چیز اونجوری که فکر می کردم اتفاق می افته. واووو … کلی چیز یاد گرفتم. چیزای جدیدی که تا حالا نشنیده بودم . کلی اطلاعات دسته اول از یه کلیپ. و از یه فیلم. صرفا یه فیلم که مفت و مجانی هم رسید دستم.
——break——
ولی واقعاً چی باعث میشه فکر کنیم یه تکه اطلاعات نصفهنیمه رو کامل فهمیدیم و بر اساسش مسیر زندگیمون رو عوض کنیم؟ چطور سنجیدیم؟ چی تو مغز ماست که با یه مونتاژ ساده و یه نقلقول از انیشتین با صدای یکی غیر از خود انیشتین، این حس بهمون دست میده که تالان یه میمون بودیم که حالا با این ویدئو انگار صاعقه خورده تو سرمون و یه دفعه یه دانشمند کبیر شدیم؟
کافیه یه داستان بهظاهر منطقی بشنوی که با سوگیریهات همخونی داشته باشه، مغزت میگه:
دیدی گفتم؟ همیشه یه چیزایی بوی لجن میداد!
و حالا دیگه کار تمومه.
تو احساس میکنی “آگاه” شدی. تو الان یه متخصص حرفه ای “دیگر گوسفندپنداری” هستی.
و طبیعتا هر کی باهات مخالفه، یا «گوسفنده» یا مغزشو شستوشو دادن.
ما انسانها به شدت تو معرض “توهم دانایی از طریق اطلاعات ناقص”و پرت و پلا هستیم.
یه اصطلاح تو روانشناسی به اسم انگلیسی “Illusion of explanatory depth” .
یعنی فکر میکنی یه چیزی رو میفهمی، فقط چون یه بار یه جا یکی یه گ… راجع بهش خورده و تو شنیدی.
خیلی از ما فکر میکنیم مکانیزم فلاش توالت رو بلدیم، ولی کافیه یه نفر ازت بخوات تا یه خط راجع بهش توضیح بدی و تو یهو ساکت میشی.
وقتی تو، یه موضوع کاملا مضخرفی که یه جا شنیدی رو میگی و یکی دیگه میگه:
تو فیلم فلان، یه دیالوگ بود که دقیقاً همینو میگفت
یعنی حالا دیگه اثبات شد!
اون فیلم شد سند رسمی و تاریخی.
و اما این وسط، یه عده باهوشترن.
اونا میفهمن که بقیه چقدر دنبال حقیقتن.
پس میان و “ایجنداسازی” میکنن.
یعنی چی؟
یعنی میدونن باید چطوری خوراک فکری بدن تا تو فکر کنی به کشف بزرگی رسیدی، در حالی که داری با پای خودت وارد اتاق گاز فکری میشی.
——-break——-
Shady music- intro – conspiracy theory
یکم درباره تئوری توطئه دقیقتر حرف بزنیم.
آیا همهش مزخرفه؟ البته که نه.
آیا واقعیته؟ بازم نه.
تئوری توطئه اتفاقاً یه جور دفاع روانی از طرف آدماییه که نمیخوان قبول کنن زندگی میتونه ناعادلانه، تصادفی، پوچ و کنترلنشده باشه. زندگی که توش پر از پشگل و پشگل پروناییه که دارن هر لحظه از جاهایی که فکرشو نمی کنی به سمتت چیز پرت می کنن
تئوری توطئه بهت حس قدرت میده. ولی در واقع داره توان تفکرت رو میدزده.
چون تو دیگه دنبال منبع نمیری. نمیپرسی “چرا؟”، فقط میگی: میدونم پشت پرده چیه.
توهم کنترلی که در برابر واقعیت خر تو خر هیچه.
——–fade——-
نظر روانشناسی
از نظر روانشناسی، گرایش به تئوری توطئه ریشههای عمیقی داره که به ویژگیهای شخصیتی، تجربههای زندگی، جایگاه اجتماعی، و نیازهای روانی آدما برمیگرده.
آدمایی که از ابهام، پیچیدگی یا بلاتکلیفی بیزارن، تمایل دارن همهچیز رو سادهسازی کنن.
احساس ناتوانی یا بیقدرتی یه فاز دیگه ست که وقتی آدمی احساس کنه هیچ کنترلی روی زندگیاش نداره، تئوری توطئه بهش یه “نقشه قابل فهم” میده: مشکل از منه؟ نه! اونا دارن منو کنترل میکنن.
می رسیم به افرادی که پارانویای خفیف یا مزمن دارن. افرادی با شخصیت شکاک و بدبین، راحتتر فکر میکنن همهچیز علیهشونه. دیدن ارتباطات الکی بین اتفاقات الگوی مغزی این ک… مغزای بیچاره.
ورود به داخل کلیه این افراد مثل گشتن تو تونل وحشته. بریم داخلش:
همزمانی مرگ فلانی با شروع واکسن عجیب نیست؟!
من میدونم خطی که روی در ماشینم افتاده کار همین همسایه ست که همیشه بهتر از بقیه با من احوالپرسی می کنه. موزی شیطان صفت.
افرادی که دوست دارن منحصر به فرد باشن. دوست دارن اطلاعات خاصی داشته باشن که دیگران ندارن. با گفتن «تو نمیفهمی، من فهمیدم پشتپرده چیه»، یه حس ارضا کننده خاص بودن میگیرن.
جایگاه اجتماعی و فرهنگی خیلی می تونه تو ک… شکی و فاز توطئه موثر باشه
افرادی که تو این هرم تخمی اجتماعی جایگاه پایینی از لحاظ قدرت و ثروت دارن، راحتتر باور میکنن که دنیا علیهشونه. چون واقعاً تجربه ظلم و تبعیض داشتن.
افراد با سابقهی طرد اجتماعی مثل دانشآموزی که همیشه مسخره شده یا کسی که دیده بقیه باورش نمیکنن.
——–Break——-
تیپ شخصیتی
یه نکته جالب راجع به نوع دیدگاهت به تئوری توطئه و توهم دانایی وجود داره. تایپ شخصیتی تو می تونه نوع دیدت رو متفاوت از هم قطارای خودت کنه. یعنی هر دو به توطئه معتقد میشید اما با دلایل مختلف که ریشه تو کاراکتر شما داره.
شخصیت آینده نگری داری، شهود تو رو گا… و خیلی ادم توداری هستی. ویژگی تو اینه که دنبال معنای پنهان تو همه چیز هستی. واکنش احتمالی تو به هر اتفاقی اینه : حتما یه چیزی پشت این اتفاقه. حتی تو پوشکی که یه نفر صرف بیشعوری اجتماعی، از پنجره خونش پرت کرده بیرون و اون پوشک میاد و صاف تو صورت تو منفجر میشه.
شخصیت تحلیل گر، مستقل و شکاکی داری. ویژگی تو این که اطلاعات رسمی رو هم زیر سوال می بری. واکنش احتمالی تو به اتفاقا اینه: چرا بهم نمیگن چی شده
شخصیت احساس و ارمان گرایی داری، شخصیتی که کلا دنبال خیر و شر مطلقه. حتی مربای رو خامه رو شر به خاطر تیره بودنش و خامه رو خیر به خاطر سفید بودنش می بینه. یکی از عجیب ترین واکنش های احتمالی رو از این تیپ شخصیتی تو اتفاقات مختلف خواهید شنید. این یه توطئه ی شیطانیه. مردم باید بیدار شن.
و شاید شخصیت تیربین و عمل گرای داری. شخصیتی که دنبال سرنخ بودن بزرگترین ویژگیشه. و واکنش احتمالی اگه دقت کنی نشونه هاش همه جا هست.
ما انگیزههای پنهانی تو باور به توطئه داریم.
کنترل روی آشوب ذهنی بزرگترین انگیزه ناخوداگاهمونه: بهتره فکر کنی دنیا یه نظم خبیث داره تا اینکه بینظم و تصادفی باشه.
تعلق به جمعی که «بیدار شده»ان. احساس باهوشتر بودن نسبت به «گوسفندها» (یا همون بقیه مردم). حس خیلی جالبیه. همون کلابی که هر کسی نمی تونه باید توش. حس کاذب من خاصم.
یکی دیگه از انگیزه های پنهان ما اینه که واسه خودمون روایتی قهرمانانه میسازیم این که «ما علیه اونها هستیم
باور به تئوری توطئه بیشتر از اینکه نتیجه ی «نادونی» باشه، یه پاسخه. یه پاسخ به نیازهای روانی حلنشده: مثل نیاز به معنا، کنترل، اهمیت، و درک شدن.
——–break——–
اما وقتی با اطلاعات ناقص نتیجه گیری های احمقانه می کنیم، چرا حس میکنیم از بقیه بالاتریم؟
آدما دوست دارن خاص باشن. این میل به متفاوت بودن، ریشه روانی داره.
وقتی فکر میکنی «یه چیزی میدونی که بقیه نمیدونن،
تو دیگه یه آدم معمولی نیستی، تو یه “روشنگر”ی.
یه منجی بالقوه.
و این خیلی وسوسه کننده ست.
بهخصوص تو جامعهای مثل ما که مدام عن مالیدن به سرمون، تحقیرمون کردن، حاشیهنشین فکری بودیم، و فکر «بیعدالتی علیه من» تو مغزمون نهادینه شده.
باید اعتراف کرد، توهم دانایی یه جور جبران عقدهست. یه عصبانیت ناخودآگاه از این که صرفا چون دستت به اطلاعات درست نمی رسه و واقعیت رو نمی تونی تشخیص بدی، واسه تسلی دادن به مغزت که مث یه بچه ی بهونه گیر دنبال جوابه، به جای فراهم کردن یه غذای سالم، از اولین سوپر مارکت توی مسیرت براش یه پفک می خری تا بخوره و خفه شه.
خط فکری اشتباه چطور شکل میگیره؟
یه ویدیو/یه نقلقول/یا یه صدا میشنوی
با باورهای قبلیت همخوانی داره
بهش واکنش احساسی نشون میدی (خشم، ترس، یا حس قدرت)
بدون تحقیق بیشتر، باورش میکنی
تبدیل میشه به بخشی از هویتت
حالا هر کی خلافشو بگه، انگار به خود تو ریده.
به این میگن: Confirmation Bias
یعنی جایی که ذهن دنبال تایید خودشه، نه کشف واقعیت.
——-break——
ترکیه
خب تو ادامه می خوام از کشوری بگم که اختلالات توهم داناییش و اعتقاداتش به تئوری توطئه، خیلی خاصه و اتفاقاً به گوش ما هم آشناست. کشوری دوست داشتنی اما با عقاید متوهمی .
کشوری که توهم دانایی + تئوری توطئه توش تبدیل شده به خودفریبی سیستماتیک
باورشون به اینکه «ترکها زمانی مرکز جهان بودن» باعث شده خیلیاشون فکر کنن حق طبیعی ترکیهست که دوباره «رهبر یه جهان از ک… دراورده ایده آل خودشون باشن» یا حداقل «ابرقدرت منطقه» باشن.
اونا فکر میکنن غربیها تاریخ رو تحریف کردن چون از حقیقت عثمانی میترسن.
و مثل تمام دوستای دیگه اون ها هم فکر می کنن اسلام ترکی شده، نسخه ی بدون باگ و اصلیه. حتی جاهایی با لحن برتری جویانه میگن ما مسلمونیم اما مثل عرب ها افرطی نیستیم.
اما تئوریهای توطئه ترکیهای چه وایبی دارن؟
یکی از تئوری هاشون اینه: “همه دنبال تکهتکه کردن ترکیهان”.
رایجترین توطئه بین عموم تو ترکیه باور به اینه که : آمریکا، اروپا و حتی یونان دنبال اینن این کشور خربزه ای رو سه چهار قاچ کنن.
دومین اعتقاد توئه ایشون اینه که زلزلهها ، حمله های ژئوپلیتیک هستن.
بعد از زلزلههای شدیدی مثل زلزله قهرمانمرعش تو سال ۲۰۲۳)، توی شبکههای اجتماعی ترند شد که «HAARP» یا تکنولوژی زلزلهسازی آمریکا باعثش بوده!
آمریکا
نمیشه تو کره ی زمین بود و ردپای امریکا رو تو القای توهم دانایی به کل دنیا، نادیده گرفت. ردپایی اونقدر بزرگ که شاید تو هم وسطشی و خودت حتی خبر هم نداری.
باور کردنی نیست اما آمریکا، حتی توطئه رو هم می فروشه. خریداراش هم متوهم های دانایی یا همون اهالی تئوری توطئه ن. حس داشتن یه رگه ای هر چند کوچولو از تفاوت، بهترین قلاب برای شکار متوهم های داناییه. آمریکا حتی بهشون فضا میده که تو توهم خودشون بیشتر و بیشتر غرق بشن. اما به صورت کلی وقتی اتفاقایی می افته که نیاز به لاپوشونی داره، همیشه و 100 درصد مواقع همه چیز پنهون نمی مونه. یا با یه سوتی یا شایدم عمدا، واقعیت درز پیدا می کنه.
چند مورد از تئوری هایی که تو آمریکا متولد شدن رو با چک کردن منابعی که تو دستمونه، بررسی کنیم. ببینیم کجاها یه تئوری واقعیت داشته یعنی یه سوتی امنیتی بندو به آب داده و همه چی درز کرده و کجاها یه مضخرف طراحی شده، به خورد ما داده شده و ما تو ادعای دونستن واقعیت، صرفا یه شنقول گول خورده بودیم و نمی دونستیم.
پروژه ای مالامال از کثافت کاری .با نام MK ULTRA. پروژه ای که توش سی آی ای تو دهه ۵۰ تا ۷۰ آزمایشهای کنترل ذهن با ماده ی آزمایشگاهی جدیدی شروع کرد. ماده ای به نام LSD. دقیقا زمانی که دوره طلایی رشد اقتصادی و اجتماعی آمریکاییا بود. دهه 60 میلادی که توش همه چیز رویایی به نظر می رسید و یه دفعه و معلوم نیست از کجا، همه چی رفت تو فاز هیپی گری. همه چی به گا رفت. همه چی یهو لخت شد. حتی جوونا بدون این که بپرسن چرا و چطور! LSD تو دسترسشون بود. توی خیابون. توی کالج. حتی تو مدارس. خب….. ایا این یه بیزنیس دراگ جدید بود که اتفاقی محبو شده بود یا این که واقعا یه توطئه اتفاق افتاده بود که پشتیبانی و هدفای دولتی پشتش داشت؟ بر اساس اطلاعاتی که منتشر شد این موضوع گویا یه واقعیت غیر قابل انکار و جبران بود که توسط دولت آمریکا هم پذیرفته شد.
برخلاف تصور عام، دولت آمریکا ابتدا نهتنها با جنبش هیپی و LSD مخالف نبود، بلکه خودش یکی از عوامل پشتپرده وایرال کردن و پخش اولیهی LSD و فرهنگ روانگردانها وکصخل کنا بود — البته نه با نیت عشق و صلح، بلکه با نیت کنترل، آزمایش روانی، و البته… شکست خوردنِ کامل.
خیلی سال قبل از اینکه تینجرای دهه ۶۰ موهاشونو بلند کنن، گیتار بزنن و ک… لختی 5 تا 5 تا برن رو هم”، سازمان سیا (CIA) یه فکر جادویی کرد: (بشکن)
«بیاید با مواد روانگردان کنترل ذهن کنیم!»
این پروژهی مخفی اسمش بود MK-ULTRA. هدفش چی بود؟ پیدا کردن موادی که:
افراد رو ببعی کنه
حقیقت رو از تهشون بکشه بیرون
بتونه ذهنها رو بازنویسی یا پاک کنه
یکی از مواد کلیدی این پروژه چی بود؟ LSD.
CIA دههها قبل از رواج عمومی LSD، به صورت عمدی این ماده رو روی زندانیها، بیماران روانی، سربازها و حتی مردم عادی بیخبر تست کرد . دانشمندهای دولتی مثل دکتر سیدنی گاتلیب، پدر پدرسگ پروژه MK-ULTRA، دُزهایی از LSD رو به آدما میدادن ببینن چطوری کنترل ذهن ممکنه.
حتی یه عده رو برداشتن آوردن توی خونههایی به ظاهر معمولی توسانفرانسیسکو، بهشون LSD دادن، بعد با آینهی دوطرفه نگاهشون کردن که چه واکنشی دارن (عملیات فریکی به نام Midnight Climax!).
نتیجه؟ کنترل ذهنی اتفاق نیفتاد. ولی سوژه ها یهو می رفتن تو یه فاز خر کیف.
اما چطور یهو از پروژهی مخفی رسید به کف خیابونا؟
اینجا داستان باحالتر میشه:
یکی از روانشناسهایی که با بودجهی تحقیقاتی از دولت و دانشگاه هاروارد LSD رو مطالعه میکرد، یه شخصی بود به اسم تیموتی لیری، که البته اسمش به کیر هیچ کس هم نیست. ولی کار ی که این شخص انجام داد اثر ش تا همین الان موندگار شد.
این آقا، به جای اینکه کمک کنه روش بازجویی یا شستوشوی مغزی کشف بشه، خودش یه لیس به این دارو زدو توهم خدا دیدن گرفت و گفت:
“Turn on, tune in, drop out!”
یعنی: روشن شو، هماهنگ شو، از سیستم بزن بیرون!
اون، LSD رو تبدیل کرد به پیامبر آزادی ذهنی، نه ابزار کنترل. دولت ترسید، ولی دیگه دیر شده بود!
وقتی هیپیها تو پارکها کون لختی میرقصیدن، جنگ ویتنام رو نقد میکردن، پلیس رو دشمن مردم میدونستن، و به جای کلیسا رفتن، LSD، DMT یا ماشروم میزدن… دولت آمریکا فهمید چه گاوی رو ول کرده وسط شهر.
بریم سراغ اعتقاد بعدی که بازم از دل امریکا متولد شد. اعتقاد مدرن به زمین تخت
زمین تخت . فلسفه ای ک… مشنگ وار، که توش افراد از روی لجبازی، عدم اعتماد به علم، و یا صرف تعلق داشتن به یه گروه، صد البته کص مغز، اصرار به متفاوت بودن دارن. فلسفه ای که هزاران سند علمی، ماهواره، و قوانین فیزیک خلاف اون رو ثابت میکنن. گروهی که بدون داشتن اثباتی برای ادعاش هر روز به طرفداراش و فالوورهاش هم داره اضافه میشه.
زمین تختی ها معتقدن زمین نه تنها گرد نیست، بلکه مثل یه بشقاب پلوخوری صاف و تخت ـه. چیزی که الان به وضوح داریم می بینیم واقعیت نداره.اما این آدم ها تصمیم گرفتن دوباره کشف کنن که ما کجای جهان ایستادیم . اونها با خودشونم دعوا دارن و هر از گاهی یکیشون یه نقشه عجیب تر از اون یکی از خودش دمیاره و منتشر می کنه. نقشه هایی که کلیت همشون شبیه به لوگوی سازمان ملله.
اساس باورشون به این نظریه اینه که : زمین صافه، دایره شکله، دورتا دورش دیوار یه که از جنس یخه و یه سری ادم ازش محافظت می کنن که نزارن ما ادم های عادی ببینیمش. یعنی اولین مورد از نظریه شون رو حتی تا حالا با چشم خودشون ندیدن .
از نظر این اکیپ خورشید و ماه لامپ سقفی ان. به چی وصلن ؟ معلوم نیس. کسوف یا همون خورشید گرفتگی هم دلیلش سایه ی یه شی ناشناخته پرنده ست که از جلوی لامپ ما رد میشه . گرانش از نظر اونا ک… و شری بیش نیست. میگن اگه یه سیب از درخت میافته، به خاطر این نیست که نیرویی به اسم گرانش اون رو پایین میکشه؛ بلکه چون سیب از شاخۀ درخت جدا شده و سنگینتر از هواست، خودش “تصمیم گرفته” بره پایین. این یعنی هواپیماها سیبهای سبک تر از هوا هستن.
خب اگه گرانش نیست، پس چرا ما روی زمین چسبیدیم و پرت نمیشیم تو آسمون؟
جواب زمین تختیها اینه که : چون زمین صاف داره با شتاب ۹.۸ متر بر مجذور ثانیه به بالا حرکت میکنه. یعنی ما دائماً داریم از زمین شوت میشیم بالا، اما حسش نمیکنیم.
ماهوارهها و اینترنت؟ حقهبازیه! ماهوارهها، دوربینای جعلی روی بادکنک
. GPS؟ یه نقشه چاپی قدیمی که ناسا آپدیتش کرده. اینترنت؟ خب، از یه سری کابل زیردریایی و سحر و جادو داره کمک می گیره.
یه زمین تختی اینطور توضیح میده: “هیچ ماهوارهای تو فضا نیست، چون اصلاً فضایی وجود نداره. همه اینا فیلمبرداری هالیووده. ناسا با بودجههای میلیاردیش فقط داره فیلم میسازه.” تازه، میگن عکسای زمین از فضا هم جعلیـه.
اون ها برای ازمایش ادعاهاشون کارهایی می کنن که بعضا اشتباه بودنش هم ثابت شده. اما بازهم این حس متفاوت بودن. حس بی اعتمادی و تعلق داشتن اون ها رو تو عالم باقالی نگه داشته.
ازشون بپرسی چرا باید زمین گرد بودن یه دروغ باشه؟ میگن:”چون قدرتهای جهانی میخوان ما رو گول بزنن!”
اما نمیگن چرا؟ چی به دست میارن؟ اصلاً گرد یا تخت بودن زمین چه تغییری تو قبض برق یا صف نونوایی ما داره؟
…….وقتی به افق نگاه میکنی، صاف به نظر میاد.
میگن: “اگه زمین گرد بود، باید می تونستی انحنای افق رو با چشم ببینی!”
علم میگه”رفیق، زمین انقدر بزرگه که انحنای اون توی مقیاس کوچیک قابل دیدن نیست. تازه تو با بودن روی یه ارتفاع کم نمیتونی انحنا رو احساس کنی.” ولی اونا میگن: “نه، علم شما همش دروغه.”
میگن چون دور زمین یه دیوار یخی هست (همون قطب جنوب) ، هیچکس نمیتونه ازش رد بشه. حالا چرا کسی این دیوارو ندیده؟ چون: “ناسا و ارتشها نگهبانی میدن.” “هرکی بخواد نزدیک بشه، کونش پاره ست.”
اگر بپرسی: “این همه گردشگر که تا قطب جنوب رفتن چی؟” میگن: “اونجا رو بهشون نشون دادن، ولی اجازه ندادن به دیوار واقعی برسن. کل ماجرا یه تور نمایشی بوده!” توجیه جالب دیگهشون اینه که آب اقیانوسها و دریاها صاف و ثابته، پس زمین نمیتونه گرد باشه.
میگن: “اگه زمین گرد بود، آب باید از اطراف زمین بریزه پایین!” و علم میگه: گرانش باعث میشه آب روی سطح زمین باقی بمونه. ولی زمین تختیها میگن گرانش یه حقه دیگهست و آب “به طور طبیعی” صاف میمونه.
زمین تختیها یک گنجینه بیپایان از توجیهات عجیب و غریبن.
اکثریت این افراد تو آمریکا و بعد انگلیس زندگی می کنن. جالبه. تو دو تا از پیشرفته ترین کشورهای دنیا از نظر سطح علمی.
اون ها کنفرانس میزارن . توی کنفرانس هاشون به جون خودشون هم می افتن و همدیگه جر و واجر می کنن.با بقیه هم که همیشه دعوا دارن مخصوصا با دانشمندا. اون ها حتی به صورت فیزیکی تصمیم داشتن در سایت های تحیقاتی ناسا هم نفوذ کنن و خرابکاری های انجام بدن که البته قپونی گرفتنشون.
——break——
بریم به سیاره ایران
• تو ایران، یه فصل مستند ضد غرب می بینی، و به محض این که تیتراز پایانی رو دیدی میگی: « ای گ… تو گور امپریالیسم. همهشون دارن به ما دروغ میگن.
تو جامعهای مثل ایران که سیستم آموزشی حفظمحور بوده، ما هیچوقت یاد نگرفتیم منابع مختلف رو بررسی کنیم یا «تفکر انتقادی» داشته باشیم.
خیلی راحته که با یه پست اینستاگرامی یا یه خط دیالوگ از یه سریال خارجی، حس کنیم تازه همهچی برامون روشن شده. و این چرخه هر روز روزی سه چهار بار تکرار میشه.
و البته یه فرق خییییلی بزرگی بین ما و خیلی دیگه از جاهای دنیا هست:
ما تو ایران حتی منابع مطمئنی هم نداریم، پس طبیعیه که ذهنمون دنبال پازلسازی از تکههای ناقص بره.
و وقتی این پازل رو با غرور و قطعیت میچینی، خطرناک میشی.
نه فقط برای خودت، برای بقیه هم. تو دیگه آلودهای، و تنها هدفت، هدفی که فکرش رو هم نمی کردی، اینه که بقیه رو هم آلوده میکنی.
• کسی که یه بار تو اینترنت خونده زردچوبه واسه معده خوبه، فکر میکنه حالا از فوقتخصص گوارش بیشتر میدونه. حتی بعضی وقتا با روپوش سفید خودش رو توی آینه می بینه.
• سرما خوردی؟ خاکشیر بخور. اگه جواب نداد، احتمالاً کروناست!
• تو اعتقادای اقتصادیمون، حتی راننده تاکسی هم دقیقاً میدونه دلار چرا گرون شده
• تو اعتقادای سیاسیمون، ملتی هستیم که باور داره: «فلان شاه مرحومو انگلیسیای گوزو آوردن! بعدم انداختنش دور. ولی اگه مونده بود الان ژاپن بودیم. این جمله از زبون هرکسی جلوی یه روانشناس بالینی بیرون بیاد، منطقاً بایدطرف رو بگیرن یه دست سیر بکنن و بعد نتیجه تشخیص قطعی شیزوفرنی حاد و چص مغزی همزمان خواهد بود.
• تو ایران ناموس و آبرو و عاقبت یه انسان ایرانی فقط و فقط به خوندن یه توئیت کج و کوله در مورد طرف بستگی داره. یعنی حتی خوندن یه متن پرت و پلا بدون فکت چک تاثیرش رو روی متوهم دانایی با سرعتی بالاتر از سرعت نور میزاره. و حالا اون چشمش به حقیقت ابدی و واقعیت پنهان باز شده. حتی این فرد بعد از خودندن اون توییت، طور دیگه ای راه می ره.
——-fade——
یه سری از اعتقادات مثلا شخصیمون حس توهم دانایی عجیب و راسخی به ما داده، که توش فکر می کنیم واقعا ک… خر رو پاره کردیم و ازش الماس دراودیم . یه سری از این باورها گنجینه ی ملی ماست که با دنیا عوضش نمی کنیم. با هم مسلسل وار مرور می کنیم:
افسردگی واسه بیدیناس.
استرس مال اینه که توکل نداری.
بی آبی مال ج… بودنه.
زلزله هم مال همونه.
بچه باید با ترس بزرگ شه تا انسان خوبی باشه.
با عبادت مشکلات روانیت از بین میره.
مرد اگه گریه کنه حقیره.
بچه دار نشدن ناسازگاری با خداست.
علم واقعی تو کتابای چندهزار ساله مذهبیه.
و در آخر اگر خودت رو با پارچه اضافی نپوشونی، جنس های تو سوپر مارکت گرون میشن.
تو ایران، تئوری توطئه نه فقط سرگرمی، بلکه یه جور مکانیسم دفاعی شده؛ یعنی وقتی نمیفهمیم واقعاً چی شد، ذهنمون یه داستان میسازه که ما رو بیگناه و بقیه رو مقصر نشون بده.
• از زمان قاجار تا الان، هر اتفاقی افتاده، میگن انگلیس پشتشه. حتی اون 2 درصدی که کار انگلیس نبوده.
من ریدم. انگلیس
ما دیدیم این اقا اینجا رید. بازم انگلیس.
یادش اصلا به خیر نباشه اما 4 سال پیش اعتقاد داشتیم به اینکه با واکسن GPS کار میذارن زیر پوستمون! قدرت ترکیب افراط و ترس ما رو از زمین تختی ها هم جلو تر برد.
——-break——
می تونیم یه تست کاملا غیر رسمی رو انجام بدیم تا بفهمیم چقدر اسیر این توهم میشیم.
در ضمن پاسخ این تست رو می تونید تو قسمت توضیحات این اپیزود ببینید.
اما این تست چه سوالایی داره؟
آیا درباره یه موضوع حرف میزنی یا قضاوت میکنی، بدون اینکه منبع دقیق و علمی خونده باشی؟
آیا وقتی کسی خلاف نظر تو حرف میزنه، سریع بهش برچسب ناآگاه یا گولخورده میزنی؟
آیا فکر میکنی تو “بیدار شدی” ولی بقیه هنوز “نمیفهمن”؟
آیا با چندتا پست، ویدئو یا توییت حس میکنی به عمق ماجرا پی بردی؟
آیا وقت بحث، به جای بررسی منابع، بیشتر به حس یا منطق شخصی خودت تکیه میکنی؟
و این که آیا وقتی یکی سوال سخت میپرسه، به جای اینکه بگی «نمیدونم»، قضیه رو میپیچونی یا جواب ساختگی میدی؟
توهم دانایی موتور محرک خیلی از باورهای اشتباهه — از توطئهباوری گرفته تا نسخهپیچی بیجا، خوددرمانی، قضاوت بیاساس و حتی تصمیمگیری سیاسی.
ترکیب «توهم دانایی + اعتماد به نفس کاذب» میتونه خیلی مخرب باشه:
من میدونم چی درسته، پس لازم نیست بررسی کنم، نظر بقیه هم مهم نیست.
این یعنی فرد نه فقط نمیدونه، بلکه نمیدونه که نمیدونه. و همین خطرناکش میکنه.
اگه بخوایم یه فرمول طلایی واسه تعادل تو این موضوع داشته باشیم، میشه اینطوری تعریفش کرد: ذهن باز به علاوه ی شک فعال مساویه با تعادل طلایی
شک کن، اما نه با ترس، با کنجکاوی.
بپرس: «ممکنه اطلاعات ناقص باشه، ولی آیا شواهد واقعی واسه ادعا هست؟»
مثلا وقتی میگن دلار گرون شده چون فلان کشور فلان کارو کرده. خب… چه منبعی گفته؟ تحلیلای اقتصادی چی میگن؟ اصلا چقدر از اقتصاد سر در میاری که بدونی تحلیل گر داره غرغره می کنه یا یه چیزی بارشه؟ و اگر هیچ کدوم، شاید باید تهش بگی خب نمی دونم.
شاید بهتره منبع رو چک کنی، نه محتوا رو.
اگه فلانی معروفه، دلیل نمیشه درست بگه.
شاید باید از خودت بپرسی: این حرف چرا باید الآن پخش بشه؟
هر محتوایی «هدف» داره. آگاه باش.
اگه یکی کون خودشو داشت جر می داد و نظرش خیلی باحال و انقلابی بود، احتمال بده که داره باهات بازی میکنه.
ما تو دنیایی زندگی میکنیم که اطلاعات ارزون، ولی درک گرونه.
ما هم مثل بچههایی هستیم که وقتی قند رو مزه کردن، فکر کردن دارن بزرگترین لذت زندگی رو کشف میکنن، ولی خب نمیدونن دیابت چیه.
همونطور که قبل تر گفتیم، واقعیت تلخ اینه که بیشتر ما دنبال حقیقت نیستیم، دنبال تایید خودمونیم.
و اگه یکی بیاد و خلافمون رو ثابت کنه، اول قصد می کنیم برینیم بهش، بعد حذفش میکنیم، بعد فراموشش میکنیم.
و همچنان فکر میکنیم فهمیدهایم.
شاید بهتره پیشفرضمون این نباشه که همه دروغ میگن — بلکه بپذیریم که هر کسی فقط بخشی از واقعیتو میدونه
• کسی که فریاد میزنه «من همهچیو میدونم»، احتمالاً یا دروغه، یا توهم داره.
• در مقابل: کسی که میگه «یه بخش از پازل رو بلدم» قابل اعتمادتره.
- خودمونو به «منبع واحد» وابسته نکنیم
• نه فقط اخبار رسمی
• نه فقط اینفلوئنسرها یا کانالهای مثلا تحلیلی
• از چند تا زاویه، چند تا منبع، از چند سبک مختلف نگاه کن
مثلاً درباره یه بحران سیاسی، هم منابع دولتی، هم مستقل، هم تحلیلگران اقتصادی، هم روزنامهنگارها رو دنبال کن. اما در آخر ممکنه با وجود این عزیزان قد دول بچه هم واقعیت دستت نیاد. نوش جونشون. خوب تونستن پنهونش کنن. تو هم باید منابعتو قوی تر کنی. - از اطلاعاتی که باعث «هیجان، ترس یا خشم فوری» میشن، فاصله بگیریم
هر اطلاعاتی که یهویی بخواد تو رو به واکنش فوری وادار کنه، مشکوکه.
بازی دقیقاً اونجاست که «عکسالعملت» رو قبل از فکر کردن میگیرن.
جمله ی (همین الآن توطئه کشف شد، این پست رو واسه همه اونایی که دوستشون داری بفرست)← احتمالاً فیکه.
- تفاوت بین «سوال داشتن» و «قضاوت کردن» رو یاد بگیریم
• سوال داشتن نشونه بلوغه: «چرا فلان چیز اینطوریه؟»
• قضاوت زودهنگام باعث سقوطه: «حتماً کار اوناست!»
- اگه نمیدونیم، بپذیر یم که نمیدونیم.
• شجاعت «نمیدونم» گفتن، یکی از نشونههای عقل قویه. پس یاد بگیر یم”نمیدونم” گفتن قویتر از “میدونم” گفتنه.
• آدمی که همیشه دنبال جواب قطعی تو لحظهست، راحتترین طعمه توطئهست. شاید بهتره به جای دنبال حقیقت بودن، دنبال یادگیری فرایند فکر کردن باشیم. حقیقت سیاله، فرایند قویه.
- تحلیل کنیم، اما شخصیش نکنیم
• اینکه «من از فلانی بدم میاد» یا «فلان کشور مردمش بو میدن»، دلیل کافی واسه دروغگو بودنشون نیست.
• واقعیت مستقل از احساساته.
- تو جایگاه بازیکن نباشیم، یه تماشاگر دقیق باشیم
• باور کنید اصلا هیچ الزامی نیست وارد دعوا بشیم؛ گاهی با نگاه و سکوت، بهتر میفهمیم چی در جریانه.
و در پایان می خوام بگم: تو این روز و روزگار ما اکثرا به چیزی که بیش از حد واضحه شک میکنیم، و برعکس به چیزی که بیش از حد مبهمه ایمان میاریم. تضادی عجیب که خیلی وقته دستش دور گردن ماست.